سلام بر مهدی
سلام بر تویی که خود انتظار آمدن را می کشی، اما نمی دانم چرا نمی آیی!
ما باید تا کی منتظر آمدنت باشیم.
عمرمان می گذرد و می رود اما هنوز در انتظار آمدنت هستیم.
همه جمعه ها را شمرده ام این جمعه هم رسید و تو نیامدی!
آخر دلم به کی خوش باشد؟
آقاجان! ما که نماز شب خوندن و شب زنده داری بلد نیستیم،
ما که گوشه حوزه ها بزرگ نشدیم، ما که مقدس اردبیلی نمی شیم،
آقاجان! دنیا دارد از هم می پاشد.
دیگر دخترها و پسرها را نمی شود از هم تشخیص داد،
دیگر درمراسم های عروسی مردها و زن ها سر یک میز می نشینند!
دنیا اسم شما رو از یاد برده اما من بهتان قول می دهم اسمتان
را همیشه پایدار نگه دارم تا بیایید.
آقاجان! دلم گرفته.
زیر آسمان آبی خدا. امشب دوباره مرغ دلم هوای پریدن شما رو کرده.
دلم می خواد ببینمتون و هرچیزی که تو دلم تلنبار شده رو براتون بگم؛
براتون از پدر و مادرهایی بگم که با بی پولی بچه هاشان را خدایی بزرگ کردند
و براتون از جانبازهایی بگم که گوشه تخت بیمارستان بستری هستند
و هیچ کس سراغشون رو نمی گیره؛
انگار همه یادشان رفته است که همین شهدا و جانبازان و آزادگان بودند که کشورما،
میهن عزیز ما ایران را نجات دادند و آنها جان ها و جسم های خود را دادند تا ما،
در آرامش باشیم. اما ما چه دادیم؟
الان دیگربعضی ها حتی به خانواده شهید هم احترام نمی گذارند.
مادر شهید باید در خانه ای زندگی کند که از خشت و گل ساخته شده است
اما انسانهایی که بویی از شهید و شهادت نبرده اند باید درخانه های
چندصد میلیاردی زندگی کنند اما این انصاف نیست.
توی این دور و زمونه همه چیز با پول است اگر پول داشته باشی آدم مهمی هستی
ولی اگر نداشته باشی…
زندگی تو این دور و زمونه سخته
، معلم دینی ما همیشه می گفت:
زندگی وقتی خوبه که آقامون مهدی(عج) باشن آقاجون با خود یه عهدی بستم
که اگر تو رو ببینم با همون نگاه اول جونمو بدم براتون.
منتظر دیدنتون هستم