تو می آیی...
11 مرداد 1392 توسط احمدپور
تو می آیی
تو مي آيي در حالي كه دستهايت پر از گلهاي نرگس است.
تو دل سرد يكايك ما را با نواهاي گرمت
آفتابي مي كني و كعبه عشق را در آنها بنا خواهي كرد.
دست نوازش بر سر ميخك هايي خواهي كشيد كه باد كمرشان را خم كرده است.
تو حتي بر قلب كاكتوسها هم رنگ مهرباني خواهي زد.
تو مي آيي و با آمدنت خون طراوت و زندگي در رگهاي صبح جريان پيدا خواهد كرد…
تو مي آيي اي پسر فاطمه ،
يوسف زهرا يا مهدي. به اميد آن روز!