تو کجائی گل نرگس؟
به خداآه نفس هاي غريب توكه آغشته به حزني است زجنس غم وماتم،
زده آتش به دل عالم وآدم
مگراين روز وشب رنگ شفق يافته درسوگ كدامين غم عظمي
به تنت رخت عزاكرده اي اي عشق مجسم كه به جاي نم شبنم
بچكدخون جگردم به دم از عمق نگاهت
نكندبازشده ماه محرم كه چنين ميزند آتش به دل فاطمه آهت
به فداي نخ آن شال سياهت
به فداي رخت اي ماه بيا،
صاحب اين بيرق واين پرچم واين مجلس واين روضه واين بزم تويي؛
آجرك الله،عزيزدو جهان يوسف درچاه،دلم سوخته ازآه نفس هاي غريبت
دل من بال كبوترشده،خاكسترپرپرشده،
همراه نسيم سحري روي به فطرس معراج نفس
گشته هوايي وسپس رفته به اقليم رهايي
به همان صحن وسرايي كه شما زائرآني
وخلاصه شود آياكه مرا نيزبه همراه خودت زير ركابت ببري
تابشوم كرب وبلايي؛ به خدا درهوس ديدن شش گوشه دلم تاب ندارد،
نگهم خواب ندارد شب من روزن مهتاب ندارد،
همه گويندبه انگشت اشاره:
مگراين عاشق بيچاره ي دلداده ي دل سوخته ارباب ندارد؟
توكجايي؟توكجايي شده ام بازهوايي…
استاد برقعی