منتظر
منتظر
به روی گونه بارد اشک از ابر نگاه من
و می بارد به پایت قطره های اشک و آه من
ببین افتاده ام از پا، توانی نیست در پایم
زهجرانت شدم خسته،صدایی نیست در نایم
شب یلدای دل بی تو ،همیشه بی سحر بوده
درخت آرزوهایم ، همیشه بی ثمر بوده
کدامین جمعه می آئی، زپشت پرده غیبت
که تا جانم کنم قربان گامت ازسر رغبت
الا ای حضرت باران،گلستان کن وجودم را
به نورخود منورکن، فضای این سرودم را
تورا قسم به قرآن یا به جان مادرت زهرا
ازاین هجران طولانی، دگربازآ دگربازآ
معصومه احمدپور