لیاقت
04 اسفند 1392 توسط احمدپور
داشتيم از خط به عقب باز ميگشتيم، «قائم مقامي» در كنارم بود و ميگفت: «نميدانم چه كردهايم كه خداوند ما را لايق شهادت نميداند. گفتم: «شايد ميخواهد كه ما خدمت بيشتري به اسلام و مسلمين بكنيم.» پاسخ داد: « نه من بايد شهيد ميشدم و الآن وجدانم ناراحت است. آخر در خواب ديده بودم كه شهيد مي شوم و امام زمان - عجل الله فرجه- دستم را گرفته و به همراه خود ميبرد.»
درهمين حال يك خمپاره 120 كنار ماشين ما به زمين خورد و اين بنده ی عاشق به شهادت رسيد. هنگام شهادت لبخند بسيار زيبايي بر لب داشت كه همهمان را مسحور خود كرده بود.گويي مشايعت امام زمان- عجل الله فرجه- او را چنين به وجد آورده بود.
راوي : محمد رضايي»
منبع: «http://arsheeshgh.blogfa.com به نقل از لحظههاي آسماني،