سرگشته
15 اسفند 1392 توسط احمدپور
یک پنجره رو به آسمان می خواهم
بر شانه ی گرمت آشیان می خواهم
من سوخته ام دراین بیابــــــــان عدم
یک جرعه ی آب و سایبان می خواهم
یلــــــــــــدای دلم خدا،چه طولانی شد
پایان شب و نــــــورعیان می خواهم
عمریست که خانـــــــه تو را گم کردم
من از طرف تو یک نشان می خواهم
بنگر که چگونه پـــــای در گل دارم
پرواز بـــه دور کهکشان می خواهم
دنیا کـــه برای من خود زندان است
آزادی ازاین کوی و مکان می خواهم
معصومه احمدپور