جان بی جمال جانان میل جهان ندارد

هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

پرسشهای خدا

19 دی 1392 توسط احمدپور

1.خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می شدی، بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟

2. خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود، بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوشامد گفتی؟

3. خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس هایی در کمد داشتی، بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟

4. خداوند از تو نخواهد پرسید بالاترین میزان حقوق تو چقدر بود، بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاور گرفتن آن بودی؟

5. خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود، بلکه از تو خواهد پرسید آیا آن را به بهترین نحو انجام دادی؟

6. خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی، بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟

7. خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می کردی، بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟

8. خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود، بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟

9. خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی، بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.

10. خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مقاله را برای دوستانت نخواندی، بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می کردی؟


 1 نظر

ابتکار جالب

01 دی 1392 توسط احمدپور

1366049094 1 amrebemarof مراحل و مراتب امر به معروف و نهی از منکر

 

برادر محمد می‌گفت: «در بحبوحه‌ انقلاب بودیم. خانه‌ی ما جایی بود که در مسیر عبور چند خانواده‌ ثروت‌مند و البته بی‌بندوبار و بی‌حجاب قرار داشت و هربار که برای هواخوری از شهر به روستا می‌آمدند، باید از کوچه‌ و مقابل خانه‌ی ما رد می‌شدند تا به باغ خود برسند.

محمد با هر بار آمدنِ این‌ها خیلی ناراحت می‌شد و به غیرتش برمی‌خورد که چرا این‌ها تا این اندازه به موضوع حجاب بی‌توجه هستند؟! بنابراین روزی تصمیم گرفت یک کار زیبا و جالب انجام دهد. محمد، روی یک لنگه‌ی در چوبی خانه نوشت:

«ای زن به تو از فاطمه(س) این‌گونه خطاب است / ارزنده‌ترین زینت زن، حفظ حجاب است.»


و زیر شعر نوشته بود: «عزت زن در چادر و نقاب است. درود بر زن‌های محفوظ و با ایمان. زن‌های باحجاب، خوش‌آمدید به کوچه‌ خمینی.»

این کار را کرد تا هربار که افراد بی‌حجاب از آن‌جا عبور می‌کنند، نگاهشان به این بیت شعر بیفتد تا شاید تأثیر بگیرند.

محمد،‌ روی لنگه‌ی دیگر در چوبی هم این حدیث نورانی از پیامبر اکرم(ص) نوشت: «من ترک الصلاة عامدا متعمداً، فقد کفر؛ هرکس نماز را عمدا ترک کند، در حقیقت کافر است.»

و زیر حدیث و در توضیح آن نوشته بود: «سبب عزت مردم، نماز است. نماز راهی از مقصد و مقصود نماز است، نماز…»

محمد، نام کوچه‌شان را کوچه‌ خمینی گذاشته بود و روی دیوار به رنگ مشکی نوشته بود: «کوچه‌ امام خمینی. احساس غریبی نکن. این‌جا که رسیدی، این کلبه‌ی ناچیز تعلق به تو دارد.»

هنوز که هنوز است، پس از گذشت بیش از سی سال، آثار آن نوشته‌ها، سر جای خودش برای آیندگان به یادگار مانده است تا درسی باشد برای آن‌ها که به‌دنبال دیدن شهدا هستند؛ نکته‌ای باشد برای این‌که به ما یادآوری کند، راه امر به معروف و نهی از منکر، هرگز بسته نیست.

و این شد که سال‌ها بعد، کوچه‌ محمد،‌ به ‌نام پرافتخار خودش نام‌گذاری شد. آری! محمد از کوچه‌ خمینی عبور کرد و به خانه‌ی شهادت رسید. این است عاقبت آن‌که در مسیر ولایت حرکت کند.

 نظر دهید »

خدا می بیند...

12 آبان 1392 توسط احمدپور

 

 2 نظر

دوستی بدون عمل؟ هرگز!!!

11 مهر 1392 توسط احمدپور


بچه ام کوچولو بود، از من بیسکویت خواست.گفتم: امروز می خرم.
وقتی به خانه برگشتم فراموش کرده بودم. بچه دوید جلو و پرسید: بابا بیسکویت کو؟
گفتم: یادم رفت!!!
بچه تازه به زبان آمده بود، گفت: بابا بَده، بابا بَده.
بچه را بغل کردم و گفتم: باباجان! دوستت دارم.
گفت: بیسکویت کو؟
دانستم که دوستی بدون عمل را بچه سه ساله هم قبول ندارد.
چگونه ما میگوئیم خدا و رسول و اهل بیت او را دوست داریم، ولی در عمل کوتاهی میکنیم؟!!

 1 نظر

جایگاه پدر و مادر

24 مرداد 1392 توسط احمدپور



در روایات اسلامی نیکی به پدر و مادر و رعایت احترام آنها بزرگترین و مهمترین تکلیف الهی معرفی شده و تأکیدی که در فرهنگ اسلامی و سفارشهای ائمه (ع) به این موضوع شده در کمتر مسئله‏اى دیده مى‏شود.

امام رضا (ع) در بیانی جامع در مورد ارزش احترام به پدر می فرمایند: خداوند متعال فرمان داده سه چیز همراه سه چیز دیگر انجام گیرد : اول ، به نماز همراه زکات فرمان داده است، پس کسی که نماز بخواند و زکات نپردازد نمازش نیز پذیرفته نمی‌شود. دوم، به سپاسگزاری از پدر و مادر فرمان داده است، پس کسی که از پدر و مادرش سپاسگزاری نکند، خدا را شکر نکرده است و سوم به تقوای الهی فرمان داده و به صله‌ی رحم، پس کسی که صله‌ی رحم انجام ندهد تقوای الهی را هم بجا نیاورده است.(1)
امام رضا(ع) همچنین ضمن هشدار نسبت به عاقبت بدرفتاری با پدر و مادر فرمود: رسول خدا(ص) فرمود: نسبت به پدر و مادر نیکوکار باش تا پاداش تو بهشت باشد ولی اگر عاقّ آنها شوی جهنمی خواهی بود.(2)
امام رضا(ع) طی نوشته ای که برای مأمون فرستاد هم نیکی به پدر و مادر را مورد اشاره قرار داده و می نویسند: نیکی به پدر و مادر واجب و لازم است اگر چه مشرک و کافر باشند، ولی در معصیت خدا نباید اطاعتشان کرد.(3)
امام رضا علیه السلام ضمن توصیه به پیروی از پدر نسبت به جایگاه و حق پدر بر فرزند همواره مردم را نسبت به رعایت احترام پدر سفارش می‎کرد و حرمت آنان را یادآور می‎شد. از این رو، در سخنان ارزشمند خود می‎فرماید:
باید از پدر اطاعت کنی و نسبت به او نیکویی نمایی و در برابرش تواضع و خضوع کرده و به بزرگی از او یاد کنی و مورد تمجید و تعریف قرارش دهی و در محضرش آهسته سخن گویی؛ چرا که پدر اصل و ریشه فرزند است و فرزند بخشی از اوست. اگر پدر نبود، فرزند هم نبود.
ای فرزندان! با قدرت و توانایی خداوند متعال، دارایی و شرافت و جانتان را در راه به دست آوردن خشنودی پدران به کار گیرید. به راستی که از رسول خدا (که درود خدا بر او و بر خاندانش باد) روایت می‎کنم که آن حضرت فرمود:
خود و دارائیت به پدرت تعلق دارید. بنابراین خود و ثروت خویش را فدای پدرت نما و در راه خشنودیش به مصرف برسان و در حال زندگی وی از آنان پیروی کنید و به آنان احسان و نیکی نمایید و پس از مرگشان با طلب بخشش و رحمت از خداوند به آنان رحم کنید. چرا که از رسول خدا (که درود خدا بر او و بر خاندانش باد) نقل شده که فرمود:
هر کس به پدرش در حال حیات و زندگیش نیکی و احسان کند، ولی پس از مرگش او را از دعای خیر فراموش نماید، خداوند او را عاق و نافرمان می‎نامد .

 نظر دهید »

شیطان،بنیانگذار دروغ

15 مرداد 1392 توسط احمدپور

ملاك تشخيص دروغ در قرآن مغايرت سخن با اعتقاد شخص است

يك پژوهشگر قرآنی در تشريح ملاك دروغ از راست بر اساس آيات قرآن، اظهار كرد: قرآن ملاك و معيار تشخيص دروغ از راست را اين دانسته است كه شخص هرگاه مخالف اعتقاد و باور خويش سخنی را به ميان آورد، در حقيقت دروغ گفته است، حتی اگر در سخن وی سخن حقی باشد.

به گزارش خبرگزاری آوا «فاطمه صفری»، پژوهشگر قرآنی، درباره اقسام و انواع رذايل اخلاقی و نابهنجاری اجتماعی گفت: دروغ دارای اقسام و انواع مختلف است كه هر يك به شكلی متفاوت و خاص بروز می‌كند و از جمله انواع دروغ افترا و زور است.

وی گفت: دروغگو به نوعی، شخصی منافق است و اساساً ارتباط تنگاتنگی ميان دروغ و دورويی وجود دارد

و به نوعی ميان ظاهر و باطن فرد دروغگو سازگاری و تناسب نيست و عدم تطابق به عنوان مؤلفه اصلی نفاق و كذب شناخته می‌شود.

وی درباره ملاك شناخت دروغ از ديدگاه قرآن بيان كرد: قرآن ملاك و معيار تشخيص دروغ از راست را اين

دانسته است كه شخص هرگاه مخالف اعتقاد و باور خويش سخنی را به ميان آورد، در حقيقت دروغ گفته است،

حتی اگر در سخن وی سخن حقی باشد، ولی چون با باورهای وی نامتناسب است و تطابقی ميان سخن و باورش نيست آن سخن دروغ دانسته می‌شود.

صفری خاطرنشان كرد: دروغ عامل گمراه كردن ديگران و عاملی است كه اعتماد ديگران را سلب و راستی و

حقيقت را زير سايه خود پنهان می‌‌كند؛ قرآن عوامل چندی را به عنوان عامل دروغگويی معرفی می‌كند و به

انسان هشدار می‌دهد كه شيطان به عنوان بنيانگذار دروغ و كسی كه از اين طريق كوشيد تا به اهداف پست خود دست يابد، انسان را تشويق به دروغ می‌كند.

وی تصريح كرد: قرآن در آيه 221 و 222 سوره شعراء به انسان هشدار می‌دهد كه شياطين و ياران ابليس

الهام‌كنندگان دروغ بر دروغگويان هستند و آنان هستند كه به اين نابهنجاری دامن می‌زنند، همچنين چيرگی

شيطان و ابليس بر انسان موجب می‌شود تا انسان‌ها نه تنها به دروغ بلكه به سوگند‌های دروغ گرايش پيدا كنند

و برای دستيابی به منافع، به اموری چون خدا و پيامبر و امامان (ع) سوگند بخورد. (سوره مجادله آيات 14 و 19)

اين پژوهشگر قرآنی در پايان حسادت را عاملی در دروغ دانست و افزود: حسادت، عامل بسياری از نابهنجاری‌ها و رذايل اخلاقی است و انسان به جهت حسادت نسبت به ديگری گرفتار اخلاق زشت دروغ می‌شود.

وی با اشاره به داستان حضرت يوسف(ع) و برادرانش، عنوان كرد: در داستان برادران يوسف(ع) است كه برای جلب اعتماد حضرت يعقوب و دستيابی به منفعت، دروغ گفتند( آيه 9 تا سوره يوسف11) و در آيه 7

سوره جاثيه نيز خداوند می‌فرمايد: «وَیْلٌ لِّكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ ؛ وای بر هر دروغگوی گناهكار» و قرآن بيان می‌كند

كه نخستين كسی كه از دروغ زيان می‌بيند خود دروغگوست(غافر آيه 28)

صفری در مصاحبه با ایکنا افزود: قرآن از مردم می‌خواهد كه از دروغ پرهيز كنند؛ زيرا دروغگويی امری

زيان‌آور برای انسان است (آل عمران آيه 94 و انعام آيه 21 و 93 و 144) و شخص دروغ‌گو در دنيا از

رستگاری محروم می‌شود (يونس آيه 69 و نحل آيه 116) و از هدايت الهی نصيب و بهره‌ای نبرده (زمر آيه 3و نيز غافر آيه 28) و در آخرت نيز روسياه برانگيخته خواهد شد.

 1 نظر

گلی از گلهای بهشت

10 مرداد 1392 توسط احمدپور

فرزند صالح گلی است از گلهای بهشت

فرزند، نعمتی بزرگ و منبع خیر است؛ منبع کرامت و سود دنیا و آخرت برای انسانی که مؤمن به حق است و

از روی ایمان، فرزندان خود را مؤمن و شایسته تربیت می‌کند. اولاد چه دختر و چه پسر از بزرگ‌ترین و با

منفعت‌ترین نعمت‌هایی است که حضرت حق به  بندگان پارسایش عنایت می‌کند. حضرت ابراهیم(ع) به دلیل

فرزنددار شدن، به حمد کامل حق برخاست و به راستی که فرزنددار شدن اقتضای حمد می‌کند؛ حمدی که با

زبان و قلب و اعضا و جوارح تحقق می‌یابد: «الْحَمْدُ للهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَإِسْحاقَ إِنَّ رَبِّی

لَسَمِیعُ الدُّعاءِ؛ خدای را سپاس که در زمان پیری، به من اسماعیل و اسحاق را بخشید همانا پروردگار من شنوای دعای بندگان است.»14

پدران و مادران از دنیا رفته، از عبادت و مناجات و کار خیر فرزندان شان در صورتی که اهل ایمان بوده

باشند، بهره ی کامل می‌برند. از رسول حق(ص) روایت است که پنج نفر از دنیا رفته‌اند ولی نامه ی اعمال

آنان بسته نشده است و دائم به آنان ثواب می‌رسد؛ کسی که درختی کاشته، چاه آبی برای بهره‌برداری مردم حفر

کرده، مسجدی ساخته، قرآنی نوشته، و فرزند شایسته‌ای از او به‌جای مانده است.15همچنین پیامبر اکرم(ص)

می‌فرمایند: «الولد الصالح ریحانَ مُن ریاحین الجنّه؛ فرزند شایسته دسته‌گلی خوش‌بو از گل‌های بهشت است.»

 5 نظر

حسادت

05 خرداد 1392 توسط احمدپور

  حسادت احساسی است كه بیش از همه خود شخص را آزار می دهد .

پروفسور رولف هوبل می گوید كه حسادت وقتی به وجود می آید كه شخص احساس كند آنچه دارد ، كمتر از آن چیزی است كه باید داشته باشد . هیچ چیزی وجود ندارد كه باعث حسادت نشود ، مادی یا غیر مادی ! من می توانم به سرنوشت یك نفر یا به كسی كه برنده یك جایزه شده حسودی كنم ، ولی به طور كل وقتی انسان حسودی می كند كه آنچه كه دیگری دارد برایش ارزش داشته باشد . مثلاً من كه حوصله جمع آوری تمبر را ندارم به كسی كه این كار را می كند حسودی نخواهم كرد .

حسادت در هر جامعه معنی خاصی دارد . در هر جامعه ای ، داشتن چیز بخصوصی كه در آن جامعه ارزش جلوه می كند ، باعث حسادت می شود . در جامعه امروز حتی آگهی های تلویزیون سعی می كنند با توجه به این ضعف بشری مردم را به سوی استفاده از یك كالای بخصوص یا انجام عملی تشویق كنند . جامعه سرمایه دار از حسادت مردم جهت منفعت بیشتر استفاده می كند ، زیرا حسادت یك انگیزه است و باعث جاه طلبی و افزایش انرژی می شود .

حسادت در واقع به خاطر خانه بزرگتر ، اتومبیل سریع تر و زیبایی بیشتر نیست ، بلكه انسان به خاطر این كه شخص به علت داشتن چیزی مورد احترام واقع می شود ، حسادت می ورزد .

حسود هیچ وقت فكر نمی كند آن فردی كه بیشتر دارد حتماً خیلی سخت تر كار كرده ، او گمان می كند كه هر موقعیت بهتری ، چه از نظر روانی یا مالی قیمتی دارد كه شخص حسود هرگز حاضر به پرداخت آن نیست . اكثر افراد حسود فكر می كنند كه حق آنان ضایع شده و آنها كمتر از دیگری به حقشان رسیده اند . حسودانی كه می پذیرند دیگری حقش بوده كه بیشتر بهره ببرد ، رنج بیشتری می كشند . این حسودان سعی می كنند با یك رفتار خشونت آمیز به فرد مورد حسادتشان حمله كنند . یعنی آنها با تمام قوا عملی انجام می دهند كه طرف مقابل از امكانات بهتری كه دارد لذت نبرده و به این وسیله هر آنچه باعث یادآوری عدم موفقیت او می شود نابود می كنند . این افراد،محبوب دیگران نیستند و معمولاً چهره واقعی خود را نشان نمی دهند و همیشه تظاهر می كنند كه دیگری را تحسین می كنند ، ولی در واقع بسیار رنج می كشند .

حسادت یك احساس مطلق نیست ، بلكه مخلوطی است از خشونت و شكست.خشونتی كه حسود احساس می كند مانع از رنج بیشتر او از شكست می شود .

اگر شخص حسود جلوی خشونتش را بگیرد بیشتر از شكست رنج می كشد . چنین شخصی متوجه می شود كه اگر او تمام قدرتش را هم به كار ببرد به حق دیگری نخواهد رسید . به همین دلیل فرد دچار افسردگی شدید و فلج كننده ای می شود . زیرا از خودش سؤال نمی كند كه به چه وسیله ای فرد مورد نظر به خوشبختی رسیده است .

در كتا ب مقدس مسیحیت ، حسادت تحت عنوان” گناه مرگ آور” آمده ولی در واقع  واكنش طبیعی انسان جهت جلوگیری و ممانعت از افسردگی است .

حسادت هیچ دلیل بیولوژی ندارد بلكه به مرور زمان و در اثر تجربیاتی كه شخص حسود در زندگی بهدست می آورد ، شكل می گیرد . معمولاً شخصیت حسود در اثر شناخت فردی غلط گسترش می یابد . این افراد در محیطی بزرگ شده اند كه انجام خواسته های دیگران مهم تر از خواسته و علاقه فردی خودشان بوده و آنها هیچ وقت موقعیتی نداشتند كه بهدنبال علائق و استعدادهای فردی خودشان بروند و بفهمند از چه كار و فعالیتی بیشتر لذت می برند .

این انسان ها احساس می كنند فقط وقتی خواسته های دیگران را كامل انجام دهند مورد قبول مردم می باشند . این افراد معمولاً بیشتر اوقات دروغ می گویند و مرتباً به دنبال این هستند كاری كنند كه بدان وسیله رضایت دیگران را كسب كنند

 ادامه دارد……

 نظر دهید »

چگونه بر قله سعادت خانه بسازیم؟

23 اردیبهشت 1392 توسط احمدپور

همه انسان ها به نوعی در پی خوشبختی هستند و از بدبختی گریزانند. اما هر کس با دیدگاه و عقیده خود به خوشبختی نگاه می کند و برای بدبختی تعریف خاصی دارد. بی شک اگر قرار باشد که بر قله حقیقی سعادت، ساختمانی زیبا و دل انگیز بسازیم و خود را ساکن آن کنیم، باید به سراغ کسی برویم که تعریفی حقیقی و همه جانبه از خوشبختی داشته باشد. به همین دلیل است که ما برای ساخت چنین سازه ای خود را در آغوش باز دین می اندازیم و از آفریدگار انسان، مکان واقعی قله خوشبختی را جویا خواهیم شد.


قله قوانین ایران کجاست؟!

در فرهنگ دینی ما، قله سعادت تنها یک محل استقرار موقتی نیست تا با زحمتی فراوان خود را همانند کوهنوردان به آنجا برسانیم و پس از استراحتی چند ساعته به وطن اصلی خود برگردیم. بلکه قرار است که پس از صعود از ارتفاعات آن، سازه ای مستحکم بر فراز آن بسازیم و پس از قصد توطن، سال های سال در آنجا زندگی کنیم.

بنابراین نگاه ما به قله سعادت یک محل دائمی برای زندگی همیشگی است نه یک محل استقرار موقتی برای یک زندگی زودگذر و تمام شدنی. به همین خاطر است که ما جدای از آنکه به بالا رفتن از این قله خوش منظر، فکر می کنیم، برای ساخت سازه ای مستحکم و زیبا برای زندگی ابدی خود نیز خواهیم اندیشید.

ساخت هر سازه ای نیازمند سه عنصر اساسی یا سه مرحله عمده است. اول پی ریزی. دوم سفت کاری و سوم نازک کاری که ما در ساخت سازه خوشبختی نیز باید هر سه این مراحل را طی کنیم.

 

مرحله اول: پی ریزی

پی ریزی هر ساختمانی مهمترین قسمت آن سازه است. چرا که قرار است وزن یک سازه زیبا را تحمل کند و استواری آن را ضمانت نماید. اعتقادات هر کسی هم پایه های ساختمان سعادت او را تشکیل می دهد. بنابراین برای بنا نهادن سازه سعادت پیش از هر چیز باید به اعتقادات خود بنگریم و مراقبت ویژه از آن داشته باشیم.

برای پی ریزی هر ساختمانی لازم است که اقلا به دو نکته اساسی توجه شود. نخست اینکه زمینی که قرار است بار سنگین چنین ساختمانی را متحمل شود، ارزش، قابلیت و توان کافی را دارا باشد و دوم اینکه استحکام پی و مصالح به کار رفته در آن با وزن و حجم ساختمان تناسب لازم را داشته باشد.

در سازه سعادت هم باید توجه ویژه به این دو نکته داشت. نخست اینکه ما عقاید خود را در کدام ایدئولوژی بنا می کنیم و به اصطلاح عوام «بر روی دیوار چه کسی یادگاری می نویسیم».

در سازه سعادت هم باید توجه ویژه به این دو نکته داشت. نخست اینکه ما عقاید خود را در کدام ایدئولوژی بنا می کنیم و به اصطلاح عوام «بر روی دیوار چه کسی یادگاری می نویسیم

اگر پایه تفکرات خود را در نگرش های مادی گرایانه و یا انحرافی و کوته نظرانه بنا نهیم، پس از چندی خود را در باتلاق نابودی خواهیم دید و به پوچی خواهیم رسید. بنابراین پیش از هر چیز باید به فکر یک اندیشه مستحکم و یک ایدئولوژی معتبر بود و نگرشی جامع و دقیق نسبت به محیط پیرامون خود یافت.

نکته دوم اینکه اگر تنها به استحکام مکان اعتقاداتمان دل خوش کنیم و به فکر به کارگیری مصالحی مناسب برای پی ریزی اعتقاداتمان نباشیم نیز ممکن است به ورطه نابودی دچار شویم.

متاسفانه بسیاری از مردم گمان می کنند همین که در زمین مستحکم دین اسلام جا گرفتند و مسلمان شدند، کار تمام شده است و نیازی به استحکام بخشیدن به اعتقاداتشان نیست. چنین افرادی گاه با شنیدن یک شبهه بسیار ساده تمام ساختمان دین خود را مخروبه می بینند و همه آنچه را که بر این عقاید ضعیف بنا کرده بودند، نابود شده می یابند.

اسکلت ساختمان

بنابراین همه ما موظفیم که با آموختن «دانش اعتقادات»، پایه هایی مستحکم برای خانه خوشبختی خود بسازیم و آن را در برابر زلزله های شبهات و سونامی های گمراهی بیمه کنیم.

 

مرحله دوم: اسکلت، دیوار کشی و سفت کاری

پس از پایه ریزی اعتقادات، نوبت به ساخت اسکلت ساختمان است که با انجام دستورات سعادت محور صورت خواهد پذیرفت. بایدها و نبایدهایی که دین در اختیار ما قرار داده همانند دیوارها و سقف ساختمان، ما را از نابسامانی ها نجات می دهد.

سعادت، حد و مرزی دارد که احکام الهی بیانگر این محدوده است. همه ما با عمل به این احکام و دستورات دینی در واقع، اسکلت و در و دیوار و سقف خانه خوشبختی خود را می سازیم و سعی می کنیم که پا از این محدوده فراتر نگذاریم و خود را به ورطه هلاکت و گمراهی نکشانیم.

اما باید توجه داشت که ساختمانی ماندگار است که دیوارها و ستون ها و خلاصه اسکلتی استوار داشته باشد. بنابراین خوشبختی ما هنگامی تضمین شده است که عمل ما به احکام الهی چنان مستدام و همیشگی باشد که اسکلتی دینی برایمان بسازد و محدوده ای غیر قابل نفوذ به پا کند.

خانه سعادت ستون های فراوانی دارد که از آن به «فروع دین» یا «واجبات دینی» تعبیر می شود. این ستون های ده گانه عبارتند از: «نماز»، «روزه»، «حج»، «جهاد»، «خمس»، «زکات»، «امر به معروف»، «نهی از منکر»، «دوست داشتن دوستان خدا» و «دشمن داشتن دشمنان او».

سعادت، حد و مرزی دارد که احکام الهی بیانگر این محدوده است. همه ما با عمل به این احکام و دستورات دینی در واقع، اسکلت و در و دیوار و سقف خانه خوشبختی خود را می سازیم و سعی می کنیم که پا از این محدوده فراتر نگذاریم و خود را به ورطه هلاکت و گمراهی نکشانیم

مرحله سوم: تزیینات و نازک کاری

شاید هیچ کس حاضر نباشد به خانه ای که هنوز گچ کاری نشده، نقل مکان کند و در خانه ای که هنوز در و پنجره و شیرآلات و تزییناتش نصب نشده زندگی کند. هر چند چنین خانه ای بسیار مستحکم باشد و با نقشه ای کارآمد و دقیق ساخته شده باشد، اما تا به مرحله نازک کاری و تزیینات نرسد، جلوه واقعی خود را نخواهد یافت.

«زیبایی های اخلاقی»، تمام جلوه ساختمان سعادت را شکل می دهد و از آن یک سازه زیبا و دل انگیز می‌سازد. راستگویی، امانت، برادری، صمیمیت، همدلی، یاری رسانی، خوش رفتاری و مهربانی نمونه ای از اخلاق های پسندیده ای است که به زندگی انسانی جان می دهد و نمایی روحانی به آن می بخشد.

با اینکه قسمت فراوانی از آموزه های دینی ما در زمینه مسایل اخلاقی است اما متاسفانه در میان مسلمانان نیز توجه خاصی به آن نمی شود و آموزه های اخلاقی در غربت عجیبی به سر می برد. دنیای سکولار و بی دین غرب که جای خود دارد و مدت ها است که از درد بی اخلاقی به ستوه آمده است.

بنابراین برای رسیدن به خوشبختی آن هم نه از نوع موقت آن بلکه خوشبختی دائمی و همیشگی باید این سه مرحله پراهمیت را پیمود و بر تن هر یک از آنها رخت عمل پوشاند. البته باید توجه داشت که هر یک از این مراحل سه گانه برای خود عالمی دارد و دنیایی از سخن را می طلبد.

سیدمصطفی بهشتی

بخش اخلاق و عرفان اسلامی

 1 نظر

فرزند صالح

16 فروردین 1392 توسط احمدپور

 

 اندیشه > دین- آیت الله جوادی آملی:
امام‌حسن‌بن‌علی(ع) در یکی از این مسافرت‌هایی که پیاده به مکه مشرف می‌شدند، درحالی‌که نَجائِبُهُ تُقادُ مَعَه‌؛ وسایل نقلیه و مرکوب‌های راهوار داشتند(1)، مع ذلک پیاده می‌رفتند برای اینکه فیض بیشتری برده باشند و ثواب بهتری.


در یکی از این مسافرت‌ها پای مبارک حضرت آماس کرد. به خدمتگزارش فرمود: این پول را بگیر و چند قدم جلو برو. مرد سیاه‌چهره‌ای می‌آید، این پول را بده. روغنی دارد، از او بگیر. آن روغن را بیاور که من به این ورم بمالم و پایم درمان بشود. همه اینها البته در استناد همان علم درونی حسن‌بن‌علی‌(ع) است.

خدمتگزار حضرت جلو رفت و دید با همان نشانه و خصوصیاتی که امام فرمود، مردی سیاه‌چهره دارد می‌آید و از او پرسید: یک همچنین روغنی ‌داری‌؟ این روغن برای ورم پا خوب بود. گفت: آری. گفت: این پول را بگیر و آن روغن را بده. گفت: برای کی می‌خواهی؟ گفت: برای حسن‌بن‌علی(ع). این مرد سیاه‌چهره گفت: حسن‌بن‌علی(ع) مولای من است، من به او ارادت دارم. این روغن را همینطور ببر! گفت: باید من این روغن را از شما بخرم و شما اگر ارادتی‌ داری‌، به حضور مولایت شرفیاب شو و از آنجا عرض ارادت کن. پول داد و روغن را گرفت. با هم به حضور حسن‌بن‌علی(ع) شرفیاب شدند.

این مرد بین مکه و مدینه، در آن هوای سوزان به امام‌مجتبی(ع) یک مطلبی عرض کرد. دعای آن حضرت خُب مستجاب بود؛ عرض کرد: یَابنَ‌رَسُولِ‌الله! شما از خدای سبحان مسئلت کنید فرزندی که به من می‌دهد شیعه باشد و از دوستان شما باشد. من وقتی از منزل بیرون می‌آمدم، مسافرت کردم، وارد این سفر شدم، عیالم باردار بود. وقتی بارش را به زمین می‌نهد، فرزندی باشد که جزو دوستان شما باشد. این را به‌عنوان بهترین دعا از امام‌مجتبی(ع) مسئلت کرد؛ چون دعای پدر و مادر درباره فرزند خیلی مؤثر است.

امام‌مجتبی سلام‌الله علیه هم طبق این نقل فرمود: خدا به تو فرزندی داد، «وَ هُوَ یُحِبنَا اَهلَ البِیتْ»؛ خدا به شما فرزند داد و او شیعه است و جزو دوستان ما. این تلاش یک انسان سیاه‌چهره زیر آسمان سوزان حجاز به‌عنوان دعایی که از امام زمانش می‌خواهد؛ دیگر سخن از این نبود که از امام زمانش یعنی حسن‌بن‌علی‌ علیهما‌السلام بخواهد که خدایا‌! به من مسکن بده، خدایا‌! به من دنیا بده، خدایا‌! به من نان بده‌! او فرزند صالح می‌طلبید چون یکی از بهترین برکات حیات انسانی داشتن فرزند صالح است که فرزند صالح تا زنده است و طلب مغفرت می‌کند، آثار خیر برای گذشتگان محفوظ خواهد بود.

(1) برداشت از: کشف الغُمه‌/ جلد2 صفحه23

 نظر دهید »

تکبر

11 اسفند 1391 توسط احمدپور

راههای درمان تکبر(بخش دوم)

 در حديثى از امام زين العابدين‏7 آمده است كه «ميان سلمان فارسى و مرد خودخواه و متكبرى خصومت و سخنى واقع شد آن مرد به سلمان گفت تو كيستى؟(و چه كاره‏اى؟!) سلمان گفت: اما آغاز من و تو هر دو نطفه كثيفى بوده و پايان كار من و تو مردار گنديده‏اى است، هنگامى كه روز قيامت‏شود و ترازوهاى سنجش برقرار گردد هر كس ترازوى عملش سنگين باشد كريم و با شخصيت و بزرگوار است و هر كس ترازوى عملش سبك باشد پست و بى مقدار است‏»!

كوتاه سخن اينكه انسان هرگاه در اين گونه امور بيشتر بينديشد از مركب كبر و غرور پياده مى‏شود.

و اما درمان تكبر از طريق عملى به اين طريق حاصل مى‏شود كه سعى كند اعمال متواضعان را انجام دهد تا اين فضيلت اخلاقى در اعماق وجود او ريشه بدواند، در برابر خداوند و خلق او تواضع كند، سر به سجده و بر روى خاك نهد و لااله الا الله حقا حقا سجدت لك تعبدا و رقا لا مستنكفا و لامستكبرا و مانند اين جمله‏ها را تكرار كند.

لباس ساده بپوشد، غذاى ساده بخورد، با خادمان يا كارگرانش بر سر يك سفره بنشيند، در سلام كردن بر ديگران تقدم جويد، صدر مجلس ننشيند و در راه رفتن بر ديگران پيشى نگيرد.

با كوچك و بزرگ گرم بگيرد و از همنشينى با افراد متكبر و مغرور بپرهيزد و در عمل امتيازى براى خود بر ديگران قائل نشود، خلاصه آنچه را نشانه تواضع يا از مظاهر آن است در عمل و سخن به كار بندد و سعى كند حالت و عادت و سپس ملكه او گردد.

در حالات پيامبر اسلام(ص) آمده است كه روى زمين مى‏نشست و غذا ى‏خورد و مى‏فرمود: «انما انا عبد آكل كما ياكل العبد; من بنده‏اى هستم مانند غلامان غذا مى‏خوردم‏».

غالبا اين حديث معروف را در باره على(ع) شنيده  ‏ايم كه روزى دو پيراهن خريد يكى به چهار درهم و ديگرى به سه درهم، سپس به غلامش قنبر فرمود: يكى از اين دو را انتخاب كن، قنبر پيراهن چهار درهمى را انتخاب كرد و امام پيراهن سه درهمى را پوشيد

در خطبه 160 نهج البلاغه آمده است كه امام(ع) در باره پيامبر اكرم(ص) چنين مى‏فرمايد: «و لقد كان ياكل على الارض و يجلس جلسة العبد و يخصف بيده نعله، و يرقع بيده ثوبه و يركب الحمار العارى و يردف خلفه; پيامبر اكرم(ص) روى زمين(بدون فرش) مى‏نشست و غذا مى‏خورد و با تواضع همچون بردگان جلوس مى‏كرد و با دست‏خود كفش خويش را وصله مى‏كرد و بر مركب برهنه سوار مى‏شد و حتى كسى را پشت‏سر خويش سوار مى‏كرد».

البته با تغيير شرايط زمان بسيارى از اين امور، امروز معمول نيست و انجام آن توصيه نمى‏شود، هدف اين است‏با مطالعه حالات پيشوايان بزرگ و توجه به مقام والاى تواضع آنها درس بگيريم و كبر و غرور را از خود دور سازيم.

اينها همه از يك سو و از سوى ديگر:

از آنجا كه تكبر اسباب و عللى دارد كه در سابق به هفت قسمت از اسباب آن اشاره شد بزرگان اخلاق براى از ميان بردن هريك از اين اسباب هفتگانه تمهيداتى ارائه كرده‏اند كه بسيار قابل توجه است، از جمله:

آنها كه به خاطر نسب خود بر ديگران فخر مى‏فروشند بايد در اين حقيقت‏بينديشند كه اولا افتخار به كمالات ديگران عين جهالت است و اگر پدر كسى فاضل بوده، ولى خودش بى بهره است، از علم پدر حاصلى ندارد و ارزشى براى او ايجاد نخواهد شد و ثانيا اگر نيك بينديشد، پدر او نطفه است و جد اعلايش خاك و اينها امورى نيستند كه انسان به سبب آنها افتخار كند و براى خود امتيازى قائل باشد.

در حديثى آمده است كه لقمان حكيم به فرزندش گفت: «يا بنى ويل لمن تجبر و تكبر، كيف يتعظم من خلق من طين، و الى طين يعود؟ لايدرى الى ماذا يصير؟ الى الجنة فقد فاز او الى النار فقد خسر خسرانا مبينا!; واى بر كسى كه تكبر و برترى‏جويى مى‏كند، چگونه خود را بزرگ مى‏پندارد كسى كه از خاك آفريد شده و به خاك برمى‏گردد؟ نمى‏داند به كجا مى‏رود؟ به سوى بهشت تا رستگار باشد يا به سوى دوزخ تا گرفتار خسران آشكارى گردد»!

اما كسانى كه به خاطر جمال و زيبايى گرفتار كبر و غرور مى‏شوند بايد در اين معنى بينديشند كه با يك بيمارى، مخصوصا بيماريهاى پوستى، تمام اين جمال و زيبايى بر باد مى‏رود و اگر بيماريها آن را بر باد ندهد چند روزى كه گذشت گرد و غبار پيرى بر سر و صورتش مى‏نشيند و آن جوان زيباى راست قامت ديروز به پيرمرد خميده ناتوانى كه صورتش پر از چين و چروك پيرى است مبدل مى‏شود! چيزى كه به اين سرعت قابل زوال است چگونه مى‏تواند سبب غرور و برترى‏جويى بر ديگران شود؟

و اگر سبب تكبر او قوت و قدرت جسمانى است‏بايد فراموش نكند كه گاه با يك عارضه كوچك قلبى يا مغزى تمام يا قسمتى از بدن فلج مى‏شود و به كلى از كار مى‏افتد، به گونه‏اى كه نتواند حتى مگسى را از خود دور كند؟ اگر خار و يا سوزنى به پاى او رود و نتواند آن را بيرون بياورد پيوسته معذب است.

اما آنها كه به سبب ثروت و فزونى اموال و كثرت ياران و انصار گرفتار غرور و تكبر مى‏شوند اولا بايد به اين نكته توجه كنند كه اينها امورى است از بيرون وجود انسان و چيزى كه بيرون وجود انسان است نمى‏تواند مايه مباهات او گردد، چگونه انسان داراى شخصيت، به اسب و استر، اتومبيل و خانه‏اش افتخار مى‏كند؟ و چگونه شرف و شخصيت‏خود را در اين امور مى‏پندارد؟ امورى كه مى‏تواند در دست پست‏ترين خلق خدا نيز باشد، امورى كه بسيارى از آنها را دزدان به آسانى مى‏ربايند. چه بى ارزش است‏شرفى كه دزد آن را مى‏ربايد و صاحبش را فاقد آن مى‏كند!

از اين گذشته همه مى‏دانيم اموال و ثروت‏هاى دنيوى دائما دست‏به دست مى‏گردد، ثروتمندان بزرگ روزى فقير مى‏شوند و كاخ نشينان، خاك نشين مى‏گردند.

چيزى كه اين قدر ناپايدار و قرار است چگونه ممكن است اين همه مايه غرور و غفلت گردد.

اگر سبب كبر و غرور او علم و دانش فراوان است كه متاسفانه از بدترين آفات نفسانى است و به همين نسبت درمانش سخت‏تر و پيچيده‏تر است‏به خصوص اينكه در فضيلت علم آن قدر آيات و روايات وارد شده كه مطالعه آنها ممكن است انسان را گرفتار كبر و غرور كند، بايد عالمان بينديشند كه قرآن مجيد در آيه 5 سوره جمعه عالمان بى عمل را به خزانى تشبيه كرده كه بارى از كتاب بر پشت دارند و نيز بينديشند كه شخص عالم به همان نسبت كه بر ديگران برترى علمى دارد مسؤوليتش سنگين‏تر است، ممكن است‏خداوند از هفتاد گناه جاهل بگذرد پيش از آنكه از يك گناه عالم بگذرد.

نبايد فراموش كنند كه حساب آنها در قيامت از ديگران بسيار مشكل‏تر است، با اين حال چگونه مى‏توانند به ديگران فخرفروشى كنند؟!

و سر انجام اگر سرچشمه تكبر انواع عبادت و طاعات الهى است كه انسان متكبر انجام داده بايد به اين واقعيت‏بينديشد كه خداوند تنها عبادتى را مى‏پذيرد كه از هرگونه عجب و كبر پاك باشد و به يقين گناهكاران نادم و پشيمان به نجات نزديكترند تا عابدان مغرور!

بخصوص اينكه از نشانه‏هاى قبولى عبادت اين است كه انسان خود را كوچك و حقير و بى مقدار بداند و اگر تمام عبادت جن و انس را انجام دهد باز از خوف خدا غافل نشود.

 

 1 نظر

شباهت نماز و قیامت

27 بهمن 1391 توسط احمدپور

اذان

از رسول خدا صلی الله علیه واله پرسیدند: چرا پیش از نماز اذان و اقامه مستحب است، ولی در مورد عبادات دیگر چنین نیست؟

حضرت فرمود: به خاطر این که نماز، شبیه حالتهای مختلف انسان در قیامت است. اذان به «نفخه ی اوّل» شباهت دارد که با نفخه ی اوّل (و دمیدن اسرافیل در صور) همه ی مردم می میرند و از همین جاست که نشستن و سجده کردن بعد از اذان، مستحب است، (سجده اشاره به مرگ و بازگشت انسان به خاک و زمین است) و اقامه ی نماز، شبیه «نفخه ی دوّم» است (که با دمیدن اسرافیل در صور، در مرتبه ی دوّم، مردگان زنده می شوند) که خدای متعال فرمود: «وَاستَمِع یَومَ یُنادِ المُنادِ مِن مَّکانٍ قَرِیبٍ»1 و گوش فراده و منتظر روزی باش که منادی از مکانی نزدیک ندا می دهد.

و قیام در نماز مانند برخاستن مردم از قبرهاست چنانکه فرمود: «یَومَ یَقُومُ النّاسُ لِرَبِّ العالَمین»2 روزی که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان می ایستند.

و بلند کردن دستها هنگام گفتن تکبیرة الاحرام، شبیه دست دراز کردن برای گرفتن نامه ی اعمال در قیامت است، که خدای بزرگ فرمود: «إِقرأ کِتابَکَ کَفی بِنَفسِکَ الیَومَ عَلَیکَ حَسیباً»3 (و به او می گویی) کتابت را بخوان، کافی است که امروز، خود حسابگر خویش باشی.

و رکوع نماز، به خضوع خلایق در پیشگاه خالق شباهت دارد؛ چنانکه فرمود: «وَ عَنَتِ الوُجُوهُ لِلحَیِّ القَیُّومِ»4 و (در آن روز) همه ی چهره ها در برابر خداوند حیّ قیّوم، خاضع می شود.

و سجودِ نماز، شبیه سجود بندگان برای خدای جهان (در قیامت) است که فرمود: «یَومَ یُکشَفُ عَن ساقٍ وَ یُدعَونَ اِلَی السُّجُودِ» 5 (به خاطر بیاورید) روزی را که ساق پاها (از وحشت) برهنه می گردد و دعوت به سجود می شوند.

و تشهّدِ نماز شباهت دارد به زانو زدن خلایق در پیشگاه خدای متعال در روز قیامت.

منبع: تهرانی،عبدالحسین،اسرارالصلوه،ص40-41

گروه دین و اندیشه - مهدی سیف جمالی

 نظر دهید »

تکبر

25 بهمن 1391 توسط احمدپور

 

 راههای درمان تکبر

 
بزرگان اخلاق در باره راه درمان تكبر، بحثهاى بسيار مشروح دارند كه غالب آنها بر اين محور دور مى‏زند كه راه درمان تكبر، دو راه است: راه «علمى‏» و راه «عملى‏».

اما راه علمى، به اين صورت است كه افراد متكبر در باره خود بينديشند كه كيستند و چيستند؟ و كجا بودند؟ و به كجا مى‏روند؟ و سرانجام كار آنها چه خواهد شد؟

و نيز در باره عظمت‏خداوند بينديشند و خود را در برابر ذات بى مثال او ببينند.

تاريخ سراسر عبرت جهان را بررسى كنند، در باره سرنوشت فرعونها و نمرودها و كسراها و خاقانها و قيصرها و سرانجام كار هريك كمى مطالعه كنند تا بدانند پيروزى‏هاى زودگذر جهان چيزى نيست كه بتوان بر آن تكيه كرد و آن را نشانه بزرگى شمرد.

انسانى كه در آغاز، نظفه بى ارزشى بوده و در پايان مردار گنديده‏اى مى‏شود و چند روزى كه در ميان اين دو زندگى مى‏كند، چيزى نيست كه به خاطر آن مغرور شود و فخرفروشى نمايد.

در ابتداى تولد نوزادى بسيار ضعيف و ناتوان است كه قدرت بر كمترين كارى ندارد و حتى نمى‏تواند آب دهانش را به كمك لبها حفظ كند و در دوران پيرى چنان ضعيف و ناتوان مى‏شود كه اگر دست و پاى سالمى داشته باشد براى پيمودن راه كوتاهى چندين بار بايد بنشيند و نفس تازه كند و برخيزد و با قامت‏خميده عصازنان بقيه راه را طى كند و اگر دست و پاى سالم نداشته باشد يا گرفتار عوارض پيرى كه براى غالب اشخاص پيش مى‏آيد بشود بايد او را به وسيله چرخ به اين طرف و آن طرف ببرند!

در حديثى از امام باقر(ع) مى‏خوانيم: «عجبا للمختال الفخور و انما خلق من نطفة ثم يعود جيفة و هو فيما بين ذلك لايدرى ما يصنع به; از متكبر فخرفروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه بى ارزشى آفريده شده و در پايان كار مردار گنديده‏اى خواهد بود و در اين ميان نمى‏داند به چه سرنوشتى گرفتار مى‏شود و با او چه مى‏كنند». (60)

اگر سرى به بيمارستانها بزنيم و افراد نيرومند و قوى پيكرى را كه بر اثر يك حادثه يا يك بيمارى به روى تخت‏بيمارستان افتاده‏اند و قدرت بر حركت ندارند مشاهده كنيم مى‏دانيم قوت و قدرت جسمانى چيزى نيست كه انسان به آن فخر كند.

اگر به ثروتمندان معروفى كه با دگرگونى مختصر در وضع اقتصادى دنيا گرفتار ورشكستگى عظيم شده و بر خاك سياه نشسته‏اند بنگريم خواهيم ديد ثروت نيز چيزى نيست كه انسان بر آن تكيه كند و به آن فخر نمايد.

و اگر به قدرتمندان بزرگى بنگريم كه با دگرگونيهاى وضع سياسى در چند روز به كلى از قدرت سقوط كردند يا پشت ميله‏هاى زندان قرار گرفتند، يا اعدام شدند، خواهيم دانست كه قدرت ظاهرى نيز قابل اعتماد نيست.

پس انسان به چه چيزش مى‏نازد؟ و به چه چيز افتخار مى‏كند؟ و بر ديگران فخرفروشى مى‏كند؟!

 ادامه دارد

محمدحسن ذاکریسخنان بزرگان در مورد تکبر و غرور

 1 نظر

غیبت

12 آذر 1391 توسط احمدپور

 

 

 

 در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام در باره‌ی تعریف غیبت می‌خوانیم که:
غیبت آن است که در باره برادر مسلمانت چیزی بگویی که خداوند آن را بر او مستور داشته است.

این نکته حائز اهمیت است که از بعضی کلمات بزرگان گاه چنین استفاده می‌شود که غیبت در مورد همه‌ی مؤمنان نیست بلکه تنها در مورد کسانی است که از گناه خود پشیمانند و یا توبه کرده‌اند و در سرحد اعتدالند.
و اما غیبت افراد فاسق و گنهکار جایز است هر چند گناهشان پنهان باشد و گاه به این روایت از امام صادق علیه‌السلام نیز استناد جسته‌اند که فرمود:
کسی که در روابطش با مردم ستم نکند، و در سخنانی که می‌گوید به مردم دروغ نگوید و از وعده‌هایش تخلف نجوید چنین کسی غیبتش حرام و شخصیت کامل و عدالت او ظاهر و اخوتش واجب است.

امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:
هنگامی که فاسق تظاهر به فسق کند نه احترامی دارد و نه غیبتی

و در حدیث دیگری از امام رضا (علیه‌السلام) می‌خوانیم :
من القی جلباب الحیاء فلا غیبه له
کسی که چادر حیا را از سر بر‌گیرد غیبت ندارد

احادیث متعدد به خوبی نشان می‌دهد که اگر شخصی گناه کند و مستور باشد، غیبت او جایز نیست و غیبت شخص متظاهر به فسق نیز در خصوص آن عملی که تظاهر به آن می‌کند جایز است نه نسبت به تمام اعمالش.

از این گذشته حرمت غیبت با دلیل عقل نیز ثابت است چرا که نوعی ظلم و ستم و افشای اسرار و ریختن آبروی مردم محسوب می‌شود و بی‌شک فرقی میان فاسق و عادل در این زمینه نیست مگر در مواردی که غیبت سبب نهی از منکر یا دفع خطر و ضرر از جامعه مسلمین گردد. و در آن هم میان فاسق و عادل تفاوتی نیست.

یکی از گناهان بزرگ غیبت است. غیبت یعنی پشت‌سر دیگران بد‌گویی کردن و سخن نا‌خوشایند گفتن.

در روایتی آمده غیبت عبارت است از بیان اموری است که خدا بر برادرت پنهان کرده است اما بیان اموری مثل عصبانیت و عجله
که ظاهر هستند غیبت محسوب نمی‌شود باید توجه داشت که تحقق غیبت فقط به واسطه‌ی زبان نیست بلکه غیر از گفتار بوسیله‌ی نوشتن و ایماء و اشاره و حرکت چشم و اعضای دیگر و هر چیزی که مقصود را بفهماند نیز محقق می‌شود و به همین خاطر است که گفته‌اند:
قلم،زبان دوم انسان است.

علل و اسباب غیبت چند چیز است:
1-وقتی انسان از کسی ناراحتی دارد می‌خواهد با ذکر معایب او خود را راحت کند
2-همراهی با دوستان در غیبت دیگران

3-وقتی انسان کار زشتی انجام داده به خاطر اینکه مورد مذمت و نکوهش قرار نگیرد دیگری را که کار او را انجام داده است نام می‌برد.

4-چون انسان می‌داند از شر زبان شخصی در امان نیست سعی می‌کند او را در نظر دیگران بی‌ارزش جلوه دهد تا سخنانش بی‌تأثیر شود.

5-انسان معایب و نواقص دیگری را ذکر می‌کند تا برتری خود را اثبات کند.

6-انسان برای خنده آوردن دیگران شخصی را مورد غیبت قرار می‌دهد.

7-انسان کسانی را می‌بیند که مرتکب منکرات می‌شوند و از فرط تعجب برای دیگران باز‌گو می‌کند.

8-انسان فردی را گرفتار و مبتلا دیده، غمگین می‌شود و این مطلب را باز‌گو می‌کند

 2 نظر

امر به معروف

22 آبان 1391 توسط احمدپور

 


یکی از بزرگترین و با اهمیت ترین دستورات اجتماعی دین مبین اسلام “امر به معروف و نهی از منکر می باشد” که آثار بسیار سودمندی دارد و خداوند متعال به خاطر نقش سازنده آن در زندگی انسان ها ثواب زیادی هم برای آن در نظر گرفته است .


 

امر به معروف و نهی از منکر

اما ما را چه می شود که اینقدر نسبت به این موضوع بی تفاوتیم؟

بسیاری از ما می دانیم که این امر چقدر اهمیت دارد و اطلاعات زیادی در مورد آن داریم و روایات زیادی  در این مورد شنیده ایم  اما به بهانه های مختلف مثل اینکه چه فایده؟ ما که شرایطش را نداریم،از کجا معلوم تأثیر داشته باشد.

در پاسخ باید گفت ما مأمور به وظیفه‌ایم  نه مأمور به نتیجه به ما دستوری داده شده که باید انجام شود اگر ما این کار را نکنیم زشتی‌های دیگران دامن ما را هم خواهد گرفت. چون ما اشتباهات را دیدیم و سکوت کردیم و این سکوت گویی تأییدی است بر آن چه ناشایست بوده است. و باید بدانیم که امر به معروف فوت و فنی دار که باید آموخت تا درد بی تفاوتی‌ها درمان شود. که اگر خوب در این زمینه فکر کنیم و مغزمان را بکار بیندازیم می‌توانیم برای آن چه در ذهن داریم ایده دهیم و پیاده کنیم و رضایت پروردگارا  بدست بیاوریم .

بی توجهی عموم جامعه به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر

اگر همه مردم جامعه نسبت به این وظیفه شرعی عمل نمایند قریب به اتفاق مواردی که نیاز به امر به معروف یا نهی از منکر دارد با همان تذکر زبانی برطرف می‌شود ولی مشکل اینجا است که مردم نسبت به این فریضه دینی احساس وظیفه نمی‌نمایند .

مثال : امروزه اگر مردم ببینند خانمی بر ترک موتور سوار شده و احتمالاً چادر و یا مانتوی وی در بین پره‌های چرخ گیر می‌کند هر کسی به نحوی این مساله را تذکر می‌دهد تا بالاخره این مساله را اصلاح کند حال اگر همین روحیه در گناهان رایج جامعه نیز توسط مردم پی گرفته می‌شد و هر کس که با منکری مواجه می‌شد با همان زبان ساده و بدون مشکل آفرینی تذکر می‌داد با طیب خاطر می‌توان اذعان نمود که بالاخره فرد خطا کار مجبور می‌شد خودش را اصلاح کند . (درآینده بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت)

وبلاگ آموزه  سایت شهید آوینی

 1 نظر

عملی مساوی با ثواب حج

30 مهر 1391 توسط احمدپور

عملی مساوی با ثواب حج!

احسان<br />
 به پدر و مادر” align=


شادی دل پدر و مادر، سرمایه عظیمی است که در کالبد وجود آدمی، روح تازه‌ای دمیده و زندگی او را مملو از عشق و صفا می‌کند، و به لحظات عمر او چنان لذّتی می‌بخشد که طعم شیرین آن را به خوبی می‌تواند در زندگی تجربه نماید.


پروردگار هستی، نظام زیبای آفرینش را به گونه‌ای طراحی و تنظیم نموده که آدمی در آن بتواند با دست یافتن به رمز موفقیت، در عرصه زندگی، قله‌های پیشرفت و تعالی و کمال را طی نموده و به خوشبختی ابدی دست یابد.

یکی از رموز موفقیت و دست یافتن به پیروزی در عرصه حیات دنیوی و اخروی، از دیدگاه خداوند بی مثال، موضوع احترام و نیکی به پدر و مادر و شاد نمودن دل آن عزیزان است، و لذا اگر ما در پی دست یافتن به این مهّم هستیم، حتماً باید در مدّت عمر خویش، از طریق محبّت و مهرورزی نسبت به آن دو نعمت گران‌سنگ، دل رئوف آن‌ها را شاد و رضایت باطنی ایشان را به سوی خویش جلب نماییم.

شادی دل پدر و مادر، سرمایه عظیمی است که در کالبد وجود آدمی، روح تازه‌ای دمیده و زندگی او را مملو از عشق و صفا می‌کند، و به لحظات عمر او چنان لذّتی می‌بخشد که طعم شیرین آن را به خوبی می‌تواند در زندگی تجربه نماید.

ما در این نوشتار بر آنیم که به آثار درخشان نیکی به پدر و مادر مختصراً اشاره کنیم، به امید آنکه از طریق آشنایی با چنین آثار سودمندی، اندکی به خود آمده و از سستی و کوتاهی در جهت نیکی به آن دو گوهر ارزشمند و خدمت رسانی به آن عزیزان دست برداریم.

 

آثار درخشان نیکی به والدین

1- نیکی به پدر و مادر کفّاره گناهان است.

مردی خدمت رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: کار زشتی نبوده، مگر آنکه من آن را انجام داده‌ام، آیا راهی برای توبه دارم؟ حضرت فرمود: آیا یکی از والدین تو زنده هستند؟! جواب داد: پدرم زنده است. حضرت فرمود: برو به پدرت نیکی کن تا کفّاره گناهانت گردد. وقتی آن شخص رفت فرمود: اگر مادرش زنده بود، نیکی به او بهتر بود. 1

نکته حائز اهمیت در موضوع پدر و مادر آن است که خود ترک نیکی به والدین گناهی است بسیار بزرگ، و نابخشودنی، که پروردگار هستی به هیچ وجه عذر ما را در این زمینه نمی‌پذیرد، و با عذاب دردناکی ما را مجازات خواهد نمود، و لذا اگر بار گناه بر شانه ما سنگینی کرده و فضای روحمان را تاریک و ظلمانی نموده، باید کمر همت را محکم بسته و با خدمت رسانی به پدر و مادر، صفحه قلب خویش را از آلودگی گناه پاک و پیراسته نماییم، تا سبک‌بار شده و زندگی شیرین و لذت بخشی را تجربه نماییم.

شادی دل پدر و مادر، سرمایه عظیمی است که در کالبد وجود آدمی، روح تازه‌ای دمیده و زندگی او را مملو از عشق و صفا می‌کند، و به لحظات عمر او چنان لذّتی می‌بخشد که طعم شیرین آن را به خوبی می‌تواند در زندگی تجربه نماید.

2- رسیدن به ثواب حج

زیارت خانه خدا و انجام مناسک نورانی حج، از جمله اموری است که هر مؤمنی در زندگی خویش آرزوی آن را در آسمان ذهن خود می‌پروراند و همواره از خالق هستی، توفیق چنین سفر معنوی با عظمتی را خواهان است. نکته قابل توجّه در این زمینه آن است که پروردگار عالم از میان کارهای نیک و شایسته، برخی را به صورت گلچین انتخاب نموده و برای آن‌ها ثواب حج را در نظر گرفته است، یکی از آن کارهای نیک، محبّت و رأفت نسبت به پدر و مادر است. گل سر سبد عالم وجود، پیامبر عزیز اسلام در این باره می‌فرماید: هرگاه فرزندی به پدر و مادرش نگاه محبت و رحمت کند، به هر نظری که می‌کند، ثواب یک حج مقبول به او داده می‌شود. گفتند: یا رسول الله هر گاه در روز صد مرتبه چنین کند چه؟ فرمود: بله، به هر نگاهی ثواب یک حج دارد. 2

 

3- خشنودی پدر و مادر خشنودی خداست

منت‌های آرزوی هر مؤمنی در زندگی، کسب رضایت خداوند بی همتا است، و لذا در مدّت عمر دنیوی خویش همواره می‌کوشد که در این مسیر قدم برداشته و به آن گنج عظیم دست یابد، از روایات پیشوایان معصوم (صلوات الله علیهم اجمعین) چنین استفاده می‌شود از جمله اموری که باعث رضایت و خشنودی حق تعالی می‌شود، جلب رضایت پدر و مادر است.

پدر بزرگ ها، مادر<br />
 بزرگ ها ، نعمتی از جانب خدا” align=

پیامبر گرامی اسلام در این باره به زیبایی فرموده: (رضی الله مع رضی الوالدین و سخط الله مع سخط الوالدین) 3 رضایت خدا  رضایت والدین است و خشم او با خشم ایشان.

 

4- ملائکه به شخصی که به پدر و مادرش نیکی کند دعا می‌کنند!

پیامبر رحمت حضرت خاتم‌الانبیاء محمّد مصطفی(صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: خداوند متعال دو فرشته دارد که یکی از آن دو می‌گوید: خدایا نیکی کننده به پدر و مادر را از هر شرّ و آفتی حفظ فرما، و دیگری می‌گوید: خدایا عاقّ والدین را با غضب خویش هلاک فرما. 4

 

5- زیاد شدن مال و آبرو

دست یافتن به مالی زیاد و عمری طولانی و در عین حال با برکت از جمله اموری است که هر انسان عاقل و صاحب شعوری آن را دوست داشته و همواره از عمق جانش خواهان آن می‌باشد، رسیدن به این امر نیازمند به کار بستن دستوراتی است که پروردگار هستی و وجود نازنین پیامبر اسلام و خاندان پاک و مطهّرش، که انجام آن‌ها را از ما مطالبه نموده‌اند، یکی از آن دستورات که تأکید فراوان روی آن شده، مسئله احترام به پدر و مادر و نیکی در حق آن عزیزان است.

در روایتی از رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) نقل شده که ایشان فرمود: (من یضمن لی برّ الوالدین وصله الرحم اضمن له کثرة المال و زیادة العمر و المحبة فی العشیرة)5  ؛ کسی که برای من ضمانت کند صله رحم و نیکی به والدین را من هم ضامن می‌شوم که مال و عمرش زیاد شود و در قبیله‌اش محبوبیّت پیدا کند.

 ترک نیکی به والدین گناهی است بسیار بزرگ، و نابخشودنی، که پروردگار هستی به هیچ وجه عذر ما را در این زمینه نمی‌پذیرد، و با عذاب دردناکی ما را مجازات خواهد نمود، و لذا اگر بار گناه بر شانه ما سنگینی کرده و فضای روحمان را تاریک و ظلمانی نموده، باید کمر همت را محکم بسته و با خدمت رسانی به پدر و مادر، صفحه قلب خویش را از آلودگی گناه پاک و پیراسته نماییم،

خاطره‌ای آموزنده از مقام معظم رهبری (مدظله)

ایشان می‌فرماید: مرحوم پدرم در سنین پیری تقریباً بیست و چند سال قبل از فوتش که مرد 70 ساله‌ای بود به بیماری آب چشم دچار شد، بنده آن وقت در قم بودم، تدریجاً در نامه‌هایی که ایشان برای ما می‌نوشت این روشن شد که ایشان چشمانش درست نمی‌بیند. من به مشهد آمدم و دیدم که ایشان محتاج دکتر است، قدری به دکتر مراجعه کردم، و بعد برای تحصیل به قم برگشتم… در سال 43 بود که من ناچار شدم ایشان را به تهران بیاورم، چون معالجات در مشهد جواب نمی‌داد. به چند دکتر که مراجعه کردم، ما را مأیوس کردند و گفتند هر دو چشم ایشان معیوب شده و قابل معالجه نیست… در آن زمان مطلقاً نمی‌دید و ما باید دستانش را می‌گرفتیم و راه می‌بردیم لذا برای من غصه شده بود که اگر پدرم را رها می‌کردم و به قم می‌آمدم، ایشان مجبور بود گوشه‌ای در خانه بنشیند و قادر به مطالعه و معاشرت و هیچ کاری نبود از طرف دیگر اگر می‌خواستم ایشان را همراهی کنم و از قم دست بردارم، این هم برای من غیر قابل تحمل بود، زیرا با قم انس گرفته بودم و تصمیم گرفته بودم تا آخر عمر در قم بمانم… یک روز خیلی ناراحت بودم، شدیداً در حال تردید و نگرانی و اضطراب به سر می‌بردم. به سراغ یکی از دوستانم رفتم، به او تلفن کردم و گفتم شما وقت دارید که من پیش شما بیایم؟ گفت: بله، من به منزل ایشان رفته و قضیه را گفتم… به او گفتم من دنیا و آخرتم را در قم می‌بینم و از طرفی نمی‌توانم پدرم را با این چشم نابینا تنها بگذارم. او یک تأمّل مختصری کرد و گفت: شما بیا یک کاری بکن و برای خدا از قم دست بکش و برو در مشهد بمان، خدا دنیا و آخرت تو را می‌تواند از قم به مشهد منتقل کند.

من یک تأمّلی کردم و دیدم عجب حرف خوبی است، و لذا برای خاطر خدا پدر را به مشهد می‌برم و پیش او می‌مانم، خدای متعال هم اگر اراده کند می‌تواند دنیا و آخرت من را از قم به مشهد بیاورد.

با حال بشّاش و آسودگی به منزل آمدم، والدین من که چند روزی من را ناراحت دیده بودم و اکنون بشاش و خوشحال، تعجب کردند، گفتم: من تصمیم گرفتم که به مشهد بیایم، آن‌ها اوّل باورشان نمی‌شد، از بس این تصمیم را امر بعیدی می‌دانستند که من از قم دست بکشم. به مشهد رفتم و خدای متعال توفیقات زیادی به ما داد… اگر بنده در زندگی توفیقی داشتم، اعتقادم این است که ناشی از همان برّی(نیکی) است که به پدر بلکه به پدر و مادرم انجام داده‌ام. 6

 

مهدی صفری

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

 

 2 نظر

اهمیت بخشش

27 مهر 1391 توسط احمدپور

اهمیت بخشش

عفو و بخشش، یعنی روح گذشت از کوتاهی دیگران و نادیده گرفتن خطاهای آنان، نمونه ای از اخلاق نیک و بزرگی روح و نیز از آداب معاشرت است؛ زیرا در زندگی کمتر کسی دیده می شود که حقی از او تباه نشده و دیگران حرمت او را نشکسته باشند.

شرط پایداری زندگی اجتماعی نیز عفو و گذشت است. اگر همه مردم در گرفتن حقوق خویش دقیق و جدی باشند و از کوچک ترین لغزش دیگران چشم نپوشند، زندگی، بسیار تلخ خواهد شد و روح صفا و صمیمیت به کلی رخت برخواهد بست.

ازاین رو، خداوند عالم در قرآن به ما دستور «عفو» و «صفح» داده است، «وَلْیعْفُوا وَلْیصْفَحُوا»[1] عفو حالتی است که چنانچه انسان آن را داشته باشد، با وجود دیدن عیب ها و اشتباه های دیگران، از آن می گذرد، ولی اگر کسی صفح را داشته باشد، دارای سعة صدر می شود. در نتیجه، بدی ها کاستی ها و خطاهای دیگران را هرگز نمی بیند. حضرت رسول(ص) به عتبه فرمود: «می خواهی تو را خبر دهم به افضل اخلاق اهل دنیا و آخرت؟ نزدیکی کن به هر که از تو دوری کند و بخشش کن بر کسی که تو را محروم سازد و گذشت کن از آن کسی که بر تو ظلم نماید»[2] و روایت می کنند که حضرت موسی(ع) عرض کرد: «پروردگارا! کدام یک از بندگان تو نزد تو عزیزترند؟ فرمود: آن که در وقت قدرت و توانایی عفو نماید».[3]

و همین قدر فضل و شرافت از برای عفو و بخشش کافی است که از نیکوترین صفات پروردگار است و در مقام ستایش، او را به این صفت زیبا یاد می کنند. امام زین العابدین(ع) در مناجات خود می گوید: «انت الذی سمیت نفسک بالعفو فاعف عنی؛ تویی که خود را به عف و گذشت نام برده ای، پس در گذر از من».[4]

بدیهی است گذشت و خطاپوشی، از ویژگی های نیکویی است که باید مرد و زن در کانون خانواده، پایبندی به آنها با یکدیگر رفتار کنند، همچنان که این خصلت در سیره ائمه معصوم و انبیای الهی(ع)، جلوه تام دارد. آنان بسیار با گذشت و خطا پوشند. نمونه هایی چون گذشت امام حسن مجتبی(ع) از مرد شامی و اکرام و اطعام او. همچنین چشم پوشی حضرت یوسف(ع) از گناه برادرانش و زلیخا، سرمشقی است برای روندگان راه اولیای خدا. یوسف نبی از ستم بزرگی که برادرانش در حق او کردند، در اوج عزت و قدرت، با بزرگواری و جوانمردی گذشت کرد و به آنان فرمود: «شما مرا عزیز مصر کردید». از جرم زلیخا نیز گذشت و سال های سخت زندان را به هیچ انگاشت.

برخی از آثار پرخیر و برکت گذشت و بخشش در روابط زوجین و دیگر اعضای خانواده عبارتند از:

1. آمرزش گناهان و افزایش ایمان

چشم پوشی و بخشش، از نشانه های ایمان و مکارم اخلاق است. کسی که خطاهای دیگران را نادیده بگیرد، خدای متعال نیز از گناهان او می گذرد و او را مشمول رحمت و آمرزش قرار می دهد:

وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ. (نور: 22)

بنابراین آیه و دیگر آیات، مربوط دراین باره صبر و خویشتن داری و فرو نشاندن خشم در برابر بدی ها و خطاهای دیگران، به ویژه نزدیکانی که همه روزه ساعت های زیادی را کنار آنها سپری می کنم، آمرزش حضرت حق را به دنبال دارد.

از طرفی وقتی همسر و فرزندانتان به سبب خوش رفتاری تان، از شما راضی باشند، بدانید که در زمره بهترین مسلمان ها هستند؛ زیرا رسول خدا(ص) بارها می فرمود:

خیرکم خیرکم لاهله و انا خیرکم لاهله.[5]

بهترین شما آنهایی هستند که برای زنان خود بهترند و من بهترین شما هستم درباره همسرانم.

و نیز در حدیثی دیگر می خوانیم: «هرکس محبتش به همسر خود بیشتر باشد، ایمانش به خداوند زیادتر است».[6]

2. عفو مایه صفا، صمیمیت و سرافرازی [ویرایش]

بسیاری از وقت ها که خود انسان دچار خطا و کاستی می شود، از اطرافیان و خانواده انتظار گذشت دارد، درحالی که در برخورد با دیگران ذره ای گذشت و چشم پوشی از خود نشان نمی دهد. کسی که انتظار دارد دیگران خطاهای او را نادیده بگیرند، خود نیز باید از بدی های آنان بگذرد و لغزش هایشان را نادیده انگارد تا از جرم و کوتاهی او درگذرند. اگر کسی بدی های اعضای خانواده را با بدی پاسخ گوید و انتقام جویی کند، با این گونه برخورد، کینه و دشمنی آنها را برمی انگیزد، ولی هرگاه بدی را با نیکی و نرمی پاسخ گوید، می تواند از این راه، طرف مقابل را شرمسار و آگاهانه همراه خود سازد و کینه و دشمنی او را به دوستی و رأفت تبدیل کند، چنان که خداوند در قرآن می فرماید:

وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنّهُ وَلِیٌ حَمیمٌ. (فصلت: 34)

و نیکی با بدی یکسان نیست. [بدی را] به آنچه خوب تر است دفع کن. آن گاه کسی که میان تو و میان او و دشمنی است، گویی دوستی یکدل می گردد.

همچنین، در حدیثی از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: «عفو و بخشش را شیوه خود قرار دهید؛ زیرا بخشش و گذشت جز بر عزت انسان نیفزاید. پس در برابر یکدیگر گذشت داشته باشید تا خدا شما را عزیز کند».[7]

در روایت دیگری از آن حضرت آمده است «هرگز مردی از ستمی که بر او رفته است، درنمی گذرد، جز اینکه خدا بر عزتش بیفزاید».[8]

بدین ترتیب، با کمی بخشش و نادیده گرفتن خطای دیگران، می توان به آسانی فضایی آکنده از صمیمیت و دوستی را ایجاد کرد و بر عزت و احترام خود و خانواده افزود. پس هرگاه با خطاهای یکدیگر روبه رو شدید، چشمه های زلال رأفت و گذشت، بر قلب هایتان جاری کنید و سنگ ریزه های خطا و عیب دیگران را از آن بروبید تا نهال عشق و محبت، در کانون گرم خانواده تان جوانه بزند و زندگی ای سراسر شور و حال و معرفت و معنویت هدیه بگیرید.

 نظر دهید »

وصیت شهید

27 مهر 1391 توسط احمدپور


شهید مصطفی چمران :                                                                                          

خوش دارم هیچ‏کس مرا نشناسد

خوش دارم هیچ‏کس مرا نشناسد

هیچ‏کس از غم‏ها و دردهایم آگاهی نداشته باشد،

هیچ‏کس از راز و نیازهای شبانه‏‌ام نفهمد

هیچ‏کس اشک‏های سوزانم را در نیمه‏‌های شب نبیند

هیچ‏کس به من محبت نکند

هیچ‏کس به من توجه نکند

جز خدا کسی را نداشته باشم

جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم

جز خدا انیسی نداشته باشم

جز خدا به کسی پناه نبرم

+ نوشته شـــده در یکشنبه بیست و دوم آبان 1390ساعــت16:13 تــوسط روزبه قمصری | 15 نظر

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • انتظار
  • احکام
  • اخلاق
  • آقای من
  • روایت عشق
  • گوهر حجاب
  • تلنگر
  • ایام الله
  • حدیث باران
  • نیایش
  • مردان آسماني
  • کلام مولا
  • کتاب زندگی
  • ویژه شهادت
  • ویژه ولادت
  • داروخانه معنوی
  • برگ سبز

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار

  • امروز: 19
  • دیروز: 5
  • 7 روز قبل: 273
  • 1 ماه قبل: 1145
  • کل بازدیدها: 80534

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس