دوست دارم بمانم
11 فروردین 1393 توسط احمدپور
در فكه به دنبال پيكر شهدا بوديم .نزديك غروب مرتضي در داخل يك گودال پيكر شهيدي را پيدا كرد.با بيل خاك ها را بيرون مي ريخت .هر بيل خاك كه بيرون مي ريخت مقدار بيشتري خاك به داخل گودال برمي گشت! نزديك اذان مغرب بود.مرتضي بيل را داخل خاك فرو كرد وگفت:فردا بر مي گرديم.
صبح به همراه مرتضي به فكه برگشتيم .به محض رسيدن به سراغ بيل رفت. بعد آن را از داخل خاك بيرون كشيد وحركت كرد!با تعجب گفتم:آقا مرتضي كجا مي ري!؟ نگاهي به من كرد وگفت:ديشب جواني به خواب من آمد وگفت:من دوست دارم در فكه بمانم!بيل را بردار وبرو!
راوي:بسيجيان تفحص
منبع:كتاب شهيد گمنام