مرثیه
12 آبان 1393 توسط احمدپور
آسمان را بگو خون ببارد
ماه و خورشید،نوری ندارد
رأس خون خدا را بریدند
باز بغضم گلو می فشارد
دست عباس از تن جدا شد
در زمین گوئی محشربه پاشد
آب شرمنده و روسیاه است
مشک از دست سقا رها شد
یک طرف خیمه و دود و آتش
یک طرف تیر دشنام و طعنه
یک طرف خارهای بیابان
یک طرف پاهای برهنه
آسمان باز گشته سیه پوش
درعزای شهیدان بی سر
باز شور محرم به پا شد
روی پا شد علم بار دیگر
م.احمدپور