درد انتظار
آه شهیدان
دوستان مهربان من کجایید؟
مگر من و شما عهد اخوت نبسته بودیم؟
شما خودتون رفتید و به بهشت رسیدید
منو اینجا با این همه تعنه ها و مشکلات تنها گذاشتید؟…
هر کی رد میشه به من اشاره میکنه میگه:آخی بدبخت…
-آخه چرا رفت جبهه و زد خودشو ناکار کرد؟!…لازم بود؟!!!!
یا بعضی هاشون چیزای بدتر از این میگن:
_بابا اینا عمدا رفتن خودشون رو ناکار کردن میگن ما جانبازیم…
بچه ام که به یه جایی میرسه،میگن:
چقدر خوبه بابای آدم جانباز باشه بشه از سهمیه اش استفاده کرد؛مگه نه؟
مگه شما نمیگفتین خوشبخت تر از ماها وجود نداره؟
مگه ما جبهه رو از ته قلب دوست نداشتیم؟
مگه ما کاری نکردیم جز برای رضای خدا؟
این بود رسم وفاداری؟
این بود جواب اون گریه ها و التماس هام؟
چرا دعا نمیکنید منم شهید بشم؟
نکنه رفاقتمون یادتون رفته؟
نه! مطمئنم نرفته؛ آخه از شما رفیق باز تر پیدا نمیشد.
تو رو خدا
بخاطر حال و هوای اون شب های عملیات
که همه با هم با یه «یاعلی» و «یاحسین» دشمن رو زمین گیر میکردیم…
ما رو هم ببرید
نذارید بهمون بگن: “جامونده”
چقدر معنای درد و انتظار رو باهم بچشیم؟