جواب نیکو
نقل کرده اند که حاتم اصم اراده سفر کرد و به همسر خود گفت: چه قدر خرجی بگذارم؟
زن گفت: به قدری که دردنیا حیات دارم.
حاتم گفت: حیات تو در دست من نیست.
زن گفت: روزی من هم در دست تو نیست.
حاتم او را تحسین کرد و به او آفرین گفت.
نقل کرده اند که حاتم اصم اراده سفر کرد و به همسر خود گفت: چه قدر خرجی بگذارم؟
زن گفت: به قدری که دردنیا حیات دارم.
حاتم گفت: حیات تو در دست من نیست.
زن گفت: روزی من هم در دست تو نیست.
حاتم او را تحسین کرد و به او آفرین گفت.
شهيد مهدي زينالدين به نماز اول وقت بسيار اهميت ميداد. پس از شهادتش يكي از برادران در
عالم رؤيا ديد كه آقا مهدی مشغول زيارت خانه ی خداست. عدّهاي هم به دنبالش بودند. پرسيده بود:
«شما اين جا چكار داريد؟» گفته بود: «به خاطر آن نمازهاي اوّل وقت كه خواندهام در اين جا
فرماندهي اين ها را به من واگذار كردهاند.»
راوی:محمد میرجانی
امشب دلم تنگ است ، و این دلتنگی …
بهانه قشنگی است که ببارم … که سر بر آستانت بسایم .
دلتنگی من برای تو …
یعنی که باز سرم به سنگ خورده است .
که باز بال های پروازم را شکسته اند …
که باز خودم را در خیابان های گیج دنیا گم کرده ام …
می دانم … می دانم که اگر دفتر زندگیام را ورق بزنم …
نه کاری کرده ام که شایسته تو باشد و نه راهی رفته ام که بایسته ات ! …
ولی امشب می خواهم تمام صداقتم را میان سجاده سبزم بگذارم
و یک بار دیگر با تو … درددل کنم .
اصلاً بگذار اعتراف کنم .
بگذار بگویم که اشکال از نگاه سر به هوای من است
که مثل پروانهای بازی گوش …
عادت کرده است در لابهلای رنگ های گیج شهر … گم شود .
اشکال از دل ساده لوح من است که زود خوش می شود …
به دل خوشکنک های دنیایی …
اصلا دروغ چرا ؟ تمام بدبختی های من … درست از روزی شروع شد که
ندانسته … در خانه زمینیان را برای حاجت هایم … برای آرزوهایم کوبیدم .
اما دلم دست آخر به همین خوش است که من برگ برنده ای دارم …
من تو را دارم و اگر چه می دانم :
من آنچه دل تو خواست هرگز نشدم
اما تو همانی که دلم می خواهد
پس خداجان :
با زبان بلیغ سکوت ، با ایمان به « نحن اقرب من حبل الورید »
در آستانه اجابتت ضجه می زنم :
خدای من : اگر در مسیر زندگی کاغذ پاره ای بیش نیستم …
باز هم برگی از دفتر توام …
مرا به حال خود … رها مکن ! …
به گزارش افکارنیوز، یکی از شاگردان قدیمی آیت الله بهجت نقل میکند:
زمانی یکی از علمای شمال آمد و مهمان بنده شد، به همراه آن عالم
روزی به مسجد رفتیم و آقا(آیت الله بهجت) را زیارت کردیم. آن عالم به ایشان
گفت: یک بار تابستان مشهد بودم و آنجا یکی از شما انتقاد و بدگویی میکرد.
من با او به جر و بحث پرداختم و گفتم: این حرفها چیست که میگویی؟ اما
آقا در جواب او فرمودند: چرا خشم کردی؟ آن عالم گفت: آخر هر چه میگفت
در شما نیست و شما منزه از این مسائل هستید. شما با این وضع گرویده به
دنیا؟! آقا فرمودند: حالا بیش از این دستمان نمیرسد. من گریهام گرفت.
گفتم: خدایا، این چه میگوید؟ دیوار خانهاش ترک پیدا کرده بود، حدود پانزده
سال آن ترک دیوار ذره ذره زیاد میشد، یک وقتی مهمان تهرانی داشتند که
یک روز میخواست آنجا بماند، حاج علی آقا بهجت نقل کردند که پسرشان
آمد در اتاق بخوابد، چشمش افتاد به آن سوراخ دیوار، بلند شد و ترسید. گفت:
از آنجا مار و عقرب بیرون میآید، گفتند: اینجا اصلا مار و عقرب ندارد. گفت نه
من اینجا نمیخوابم. با این حال میفرمود: بیش از این شاید دستم نمیرسد.
و چرا اینگونه نباشد که علی علیه السلام فرمود: مومن همواره به نفس خود
بدبین و مظنون است و هیچگاه خود را در زمره نجات یافتگان نمیبیند.
اینک بهار بستر سپید زمین خسته را در می نوردد و روپوش برف را از سر و روی آن کنار می زند. افسردگان
خواب زده را صلا می دهد و دم مسیحایی خویش را بر جان مرده آنان می دمد. هنگام آن است که پنجره دل های
افسرده خویش را به سمت بهار بگشاییم. هان! شمایان که به گاهِ بهاران خانه خویش از غبار یکساله زدودید و از
هر چه آلودگی ستردید، آیا هیچ اندیشیدید که خانه دل نیز، نه از غبار، که از زنگار چندین ساله غفلت بزدایید؟
مسکن خویش را که هماره دست نظافت بر آن داریم هر سال می شوییم؛ چگونه قلب خویش را که عرش رحمان
است، نمی روبیم و غبار از آن نمی زداییم و به دست فراموشی می سپریم؟
هنگامى كه زينب (س ) متولد شد، مادرش حضرت زهرا (س ) او را نزد پدرش اميرالمؤ منين (ع ) آورده و گفت : اين نوزاد را نامگذارى كنيد! حضرت فرمود: من از رسول خدا جلو نمى افتم .
در اين ايام حضرت رسول اكرم (ص ) در مسافرت بود. پس از مراجعت از سفر، اميرالمؤ منين على (ع ) به آن حضرت عرض كرد: نامى را براى نوزاد انتخاب كنيد. رسول خدا (ص ) فرمود: من بر پروردگارم سبقت نمى گيرم .
در اين هنگام جبرئيل (ع ) فرود آمده و سلام خداوند را به پيامبر(ص ) ابلاغ كرده و گفت :
نام اين نوزاد را ((زينب )) بگذاريد! خداوند بزرگ اين نام را براى او بر برگزيده است .
بعد مصايب و مشكلاتى را كه بر آن حضرت وارد خواهد شد، بازگو كرد. پيامبر اكرم (ص ) گريست و فرمود: هر كس بر اين دختر بگريد، همانند كسى است كه بر برادرانش حسن و حسين گريسته باشد
ولادت بانوي كربلا زينب كبري سلام الله عليه مبارك باد