دعا با زبان دیگران
مردی از میان جمع بلند شد و گفت:
” چه کنیم که دعایمان مستجاب شود؟”
حضرت پاسخ داد: با زبانی دعا کنید که با آن گناه نکرده باشید.
مرد متعجب و ناراحت گفت: یا رسول الله (ص) همه ما زبانی آلوده به گناه داریم!
حضرت فرمودند : زبان تو برای تو گناه کرده است نه برای برادر تو .
پس زبان تو نسبت به برادرت بیگناه است و زبان او نسبت به تو .
برای یکدیگر دعا کنید تا مستجاب شود . .
یازدهمین خورشید
هر چند که داغ عسـگری سنگین است
امشب همه عرش و زمان غمگین است
لیک آن دم که بیاید منجی ، آن موعود
آغاز امامتش بـــــــــر آن تسکین است
شهادت یازدهمین خورشید کهکشان ولایت تسلیت باد
.
پرسشهای خدا
|
1.خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می شدی، بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟ 2. خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود، بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوشامد گفتی؟ 3. خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس هایی در کمد داشتی، بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟ 4. خداوند از تو نخواهد پرسید بالاترین میزان حقوق تو چقدر بود، بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاور گرفتن آن بودی؟ 5. خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود، بلکه از تو خواهد پرسید آیا آن را به بهترین نحو انجام دادی؟ 6. خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی، بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟ 7. خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می کردی، بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟ 8. خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود، بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟ 9. خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی، بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد. 10. خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مقاله را برای دوستانت نخواندی، بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می کردی؟
|
من میرم تا...
خونریزی شدیدی داشت . . .
داخل اتاق عمل، دکتر اشاره کرد که چادرم رو در بـیارم
تا راحتتر مجــروح رو جابه جا کنم.
گوشــه ی چادرم رو گرفت و بریده بریــده گفت :
من دارم مـیرم تا تو چــادرت رو در نیاری
چـــادرم در مشتش بود که شهید شـــد . . .
خورشید منظومه آل یس
سینه آتش گرفته ام را به حراج گذاشته ام.
مرا بخرید ای روزهای خاکستر گرفته!
دفنم کنید زیر الوار سوزان مهجوری!
رهایم کنید در رنج بیحساب دوری!
چگونه نسوزم ، وقتی او هست و من از دیدنش محرومم؟!
چگونه خاکستر نشوم ، وقتی آتش عشقش را آبی نیست ؛
وقتی نامش هست و خاطرهای از سیمایش نیست؟!
اما زندگی خوش است بر کام عاشقان ،
تا آمدنش ، به دق الباب دل عاشق میآید.
جوابم بده ، ای محل اسرار آسمانها ،
ای صاحب دیوان بارگاه ربوبی! من ، یک کهکشان سؤالم؛
سیارهای کوچک در «راه مکه» آمدنت.
خورشید منظومه آل یس!
کدامین مدار ، گرد سیمای آسمانی تو میگردد؟
کدامین کهکشان ، نشانی حقیقت افکار و اجداد اهورایی توست؟
من یک آسمان سؤالم. مرا در انبوهی راه ها و کوره راه ها،
در جنگ امید و ناامیدی، رهنمون باش!